عشق تو را شهید می کند...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .. ؟

عشق تو را شهید می کند...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .. ؟

احسان و محبت برنده تر از شمشیر است و زودتر انسان را شهید می کند.
اگر به احسان خدا واقف شوی عاشق ِ او می شوی و اگر عاشق شدی ، عشق تو را شهید می کند.
بهترین راه نیل به موت این است.

"حاج اسماعیل دولابی"
برگرفته از کتاب شهید محبت

موضوع ها
پیشنهادهامو ببینید :

۲۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

I missed myself

دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۵ ق.ظ

قشنگ میفهمم چند وقته خودم رو یجورایی گم کردم..

نمیدونم خوبه یا بده..

از یه نظر میتونه خوب باشه، اینکه اگ خدا بخواد خودمو پیدا کنم ، محکم و قوی خودمو پیدا کنم.... 

اما اگه این روال ادامه پیدا کنه

... خدا نکنه


چرا ازدواج اصلا؟

جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ق.ظ

ازدواج درمان هست... اما خودش تلخ هم هست. عین دارو! 

باید رویکرد تصحیح بشه... قرار نیست ازدواج کنیم ک یکی بیاد مارو خوشبخت کنه. قراره ازدواج کنیم چون خدا گفته. چون اگ ازدواج نکنیم نمیتونیم اوامر خدارو درست رعایت کنیم...

ازهمه اینا مهم تر اینه ک چون زن مظهر جمال خداست. و مرد مظهر جلال خدا. و زن ناقصه و مرد ناقصه... و چون انسان تجلی اظهر خداست... زن با ازدواج میتونه وجه جلالی خدارو کمی درک کنه... و مرد مظهر رحم و جمال خدارو... 


نظرتون!؟

قبول بحث نیاز رو.. دوپست هم نیاز نوشتم دیگه.

اینم بعدیش

چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۶ ق.ظ

خب دخترا هم طفلکی اند.. 

وقتی نمیتونن هرجایی برن بخاطر اینکه بعضا همسری نیست که ببرتشون

طفلکی اند چون توانایی یه عالمه محبت کردن دارن اما همسری نیست که بهش محبت کنن

و این اذیتشون میکنه... واسه همینه ک سرازیر میشه ازش به جاهایی ک نباید بشه!

دعوام نکنین.. اصلا هر دو طفلکی اند

نباید سخت گرفت... باید خودسازی کرد نه اینکه دنبال یکی باشیم ک با بدیامون بسازه!

چ بسیار دختر و پسر میبینم ک ملاک های مسخره ای دارن برا ازدواج و ب این هم فکر نمیکنن اگ من بدون حجت عقلی یا نقلی ازدواج نکردم یک نفر دیگ ک میتونست با من خوش باشه و ب گناه نیفته ...تککلیفش چی میشه....

ما همیشه فقظ و فقط خودمون رو نگاه میکنیم.... 

ملاکهامون رو با ادم های عاقل خداترس باتقوا بسنجیم ببینیم ایا درستن ملاکامون؟!


زن و ما ادراک ما زن!

سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۳۴ ب.ظ

دلم واسه پسرای مجرد میسوزه...

خیلی طفلکی اند... 

 وجود یه زن خوب، خیلی میتونه به مرد انگیزه و روحیه و توان بده...

از پیری جلوگیری کنه حتی! 



رنگش طنزه...

اما هم حقیقته

هم تلخه باطنش...

گرفتین؟


یجا یه طنز خوندم خیلی باحال بود:

زن چیست؟ موجودی ست که در 99 درص مواقع کفرت را در می آورد، اما در 1 درصد باقی مانده کاری میکند که آن 99 درصد را فراموش میکنی! لامصب نمیدونم چجوری این کارو میکنه! :|


بنظر من عاطفه و لطافت و کوره محبت زن، اگه روشن باشه و درست، همه چیو تو خودش ذوب میکنه... اینو از استاد اخلاقمون یاد گرفتم.. راس میگه... کوره محبت زن مشکلاتو ذوب میکنه... این بند آخر در واقع توضیح زیبای بند بالا بود. :)

استاد امر..

سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۱۳ ب.ظ

با استاد حرف زدم.

قرار شد فردا برم ببینمش و صحبت کنیم...

نمیدونم چی میشه و استاد چقدر میتونه پای کار باشه...

خدایا سپردم به خودت...

فرض عاشقی

سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

خدایا...

بیا فرض کنیم من دوستت دارم...

بیا فرض کنیم من بنده ی خوبتم.. تو خیلی دوسم داری... 

البته اینا از کرم تو امکان پذیره...

بدی هامو پاک کن..

یا مبدل السئات بالحسنات...

من تنهام

به تنهاییم رحم کن.. دستمو بگیر

کمکم کن..

قلبم را گرم کن...

سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۸ ب.ظ

چقدر دلم میخواست یه انسان کامل بود، منو کامل میشناخت..

میرفتم پیشش، اندازه یک هفته، شبانه روز پیشش میموندم، 

تا جون داشتم سوال میپرسیدم و ازش میخواستم بهم بگه این گیر هارو با یه راه عملی بهم بگه چطوری باز کنم... !

بهم انرژی بده از این رخوت دربیام..

به فنا فی الله رسیده باشه.. نگاهش کنم و ذوب بشم از عشقی که تو وجودشه و بهم سرایت کرده...

با نگاه بهش عبادت کنم...

دلم میخواد عرفه امسال کربلا باشم... نمیدونم چرا ای عرفه کربلا بودن امسال هی یادم میاد..

اصلا نمیدونم عرفه کربلا بود خوبه یا نه.. فقط دلم میخواد دعای امام حسین در روز عرفه رو پیش خودش بخونم... 

دلم میخواد گرمای امام حسین قلبم رو گرم و روشن کنه..

میفهمم سودام رفته بالا.. میفهمم قلبم سرد و خشک شده..

البته الان.. همین چند کلام از امام حسین،

گرمم کرد...

ممنونم ازت حضرت سیدالشهدا... 

میدونم خواب های من بی ارزشن.. ولی دلم میخواد کربلاتو تو خواب ببینم... خودت رو از دور ببینم... لبخندت رو ببینم...

دلم... دلم... 

کاش یکی برام از خدا میگفت... یکی از حسین میگفت... 

یا محسن بحق الحسین به ضعفم رحم کن... من بنده ی کوچیک ضعیفتم... من یکی از دونه های کثیف کوچه ی درگاهتم... من همونم نیستم...

ولی تو خدایی.. تو ربی... من منم... اما تو تویی... تو کریمی.. یه کاری برام بکن.. نذار من تو این فلاکت بمونم... تو که میدونی من راهت رو دوست دارم... من هوای کوجه ی تورو دوست دارم... تو که میدونی من دوستای تورو دوست دارم...

خدایا... منو ببخش...

همسر

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۰ ب.ظ

یه دوستی داشتیم معروف به 135. خییییلی دختر ماهی بود.. وبلاگشو میخوندیم.. دیگه نمینویسه اونجا.

ولی یجورایی خیلی چیزا ازش یاد گرفتیم.

اینکه فعل هارو جمع میبندم مال اینه که من و چندتا از دوستان دیگرم همه میخوندیمش بس که پرفایده بود پست هاش.

این خانم 135 که عزیز هم بود برامون و هست، یه بار تو وبلاگش نوشته بود که اره فلانی گفته درباره همسر ایندتون با جزئیات از خدا بخواید که چجوری باشه. انگار که رفتین تو سوپر مارکت و هر چی میخواین میگین! حتی اسم!!!

یادمه 135 اون موقع اسم محمد/مهدی/محمد مهدی رو انتخاب کرد.

و تاجایی که یادمه هم اسم همسرش هم محمد شد اخر. اگر اشتباه نکنم. و چیزی که ما از وبش فهمیدیم این بود که چقدر مرد خوبیه طرف.

حالا اینارو گفتم که دوتا چیز بگم:

یک اینکه، من باور ندارم به اینکه همسرمو با جزئیات طلب کنم. فکر میکنم این کار باعث میشه سخت تر انتخاب کنم. دوست ندارم سخت بشه.بنظر شما این کار درسته؟؟

دو اینکه: البته اسمشو منم مثل فاطمه، از محمد/مهدی/محمد مهدی خوشم میاد. ولی خب خیلی اسم های دیگه ام بودن که من بعنوان همسر میتونم قبول کنم و خوشم هم بیاد. دیگ وقتی یکیو دوت داشته باشی، همه چیشو دوست داری...


چه خبر..

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۱ ب.ظ

انقده بعضی وقتا به سرم میزنه بشینم مثل آدمیزاد متن بنویسم...

یه متن متوسط حتی! در حد وبلاگ قبلی.

ولی چکار کنم.. همچی خیلی درست نوشتنم نمیاد! فقط خودمونی نوشتنم میاد! 

البته کلا انگیزه ای هم در این زمینه ندارم خیلی.

گاهی میگم برم وب قبلی دوباره شروع کنم.. اونجا هنوزم بازدید داره!!!!


گشنمهههههه!!

از بس چند وقت چیزی نمیخریدم و فقط میرفتم میومدم، حالا بیرون که میرم هی به خودم میگم بریم یه نگاه بکنیم شاید یچیزی خواستی خریدی! 

هی میخوام به خودم حال بدم! اینو بخر اونو بخر حالت خوب شه!!!

خودکار بنفش خریدم! یدونه مام اسپری پودری رکسونا! دیگه چی... اها یدونه پد پنکیک خریدم! قبلی نابود شده بود عملا نمیشد ازش استفاده کرد. دیگ چی خریدم...>؟ بازم خریدما یادم نمیاد الان! گیره هم میخوام واسه روسری، گیره قبلی زد روسری عیدمو داغون کرد! ولی گیره خوب پیدا نمیکنم. امروز یدونه دیدم بنظر خوب میومد اما 4 تومن بود! زورم اومد بخرمش، اخه جاهای دیگه 1000 ـه! اهان یادم اومد. یدونه کتاب کوچیک هم خریدم به اسم " به سوی نور" که اقای فرحزاد جمع اوریش کرده. سمت خدا.  کتاب مهربونیه... تقریبا نصفشو خوندم.  واسه حال این روزام خیلی خوب بود. جالب اینجاس که اونم واسه بهتر شدن حالم خریدم!! :|

من قبلا از این کارا نمیکردم زیادا.. این چند وقته خیلی بهم فشار اومده.. دارم به همه چی چنگ میزنم که بهتر شم و به خودم ذوق بدم! 

اون روزم رفتیم کافه نخلستان آب طالبی و سکنجبین خیار. ناهارم آش شتر از رستوران قضای شما دوای شما! با نوشیدنی فرح بخش! که دوستم پاششید روی چادر تازه شسته شده ی من! 

دو تا کتاب هدیه گرفتم. یکیش سیاسیه. یکیش درباره مهدویت. از کتابای استاد طاهرزاده است. آهان یدونه شرح ده نکته از معرفت نفس هم خریدم. مال طاهرزاده... صوت هاشو قبلا گوش دادم حالا کتابشو گرفتم مرور کنم. اخه درسای برهان صدیقین رو بعضیاشو خوب نمیفهمم. البته بیشترشو میفهمم اما همه رو نه. ولی در کل خییییلی تدریس استاد حسینی بهم میچسبه. اصلا ذوووووقی میکنما.. خیلی صلابت داره. هیچ رودربایسی نداره.

دیگه چ خبر! آها. دوستم زینب هم تا چندی دیگر استاد زبان میشه! براش خوشحالم. 

بچاهای گروه محیای محمد هم فعالن. خوشم میاد ازشون. البته کولاک نمیکنن. ولی تلاش دارن میکنن. باید زودتر براشون یه استاد خوب پیدا کنم. 

مریم! نمیبینم بگی منم میخوام فعالیت کنم! :|

+اونایی که منو نمیشناسن اگه الان قضاوت کنن که این دختر ولخرجیه، من میدونم با اونا! بابا الان اینجوریم. قبلا که نبودم. بعدشم چیزایی که خریدم خیلی ولخرجانه نبود. بود؟ خووب میشم به امید خدا... برام دعا کنین..

افاضات!

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۵۳ ب.ظ

سقوط در مقامات دنیوی، شاید راهی برای قرب باشه...


جمله از خودم! :))