همراهی کرد باهام
این روزهای سخت رو...
ممنونم ازش
هرچند شاید سخت باشه گفتنش بهش ...
جمعه شبه و هنوزاصلاحیه معرفی نامه رو نفرستادم
چشام خشکه
حال نه چندان خوبی دارم!
چجوری از این وضع دربیام...
وای فردا مهمون دارم..
یادم نبود..
مخم خستس
یه حالی دارم..
که نمیدونم چیه...
دلم میخواد فرار کنم از شهر...
برم یکی دوهفته فکر کنم
یدونه عالم باتقوای وارسته هم اونجا باشه
سوالامو بپرسم ازش..
میدونم خدا به ارزوهام نگاه میکنه
میدونم کلا در مدلش نیست که بی بنده هاش اهمیت نده
میدونم..
کسی که خود اونقدر قوی نشده که برنامه ها و کارهاشو انجام بده و در صورت عدم انجام خودشو تنبیه کنه،
بهتره که با یک دوست همراه یا استاد ، در کارش همراه بشه و اون طرف براش نظارت کنه.. تا نتونه زیاد تخطی کنه و عقب بمونه.
چراکه عهد بدون ناظر قساوت میاره..
آن کس ک تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
....
نمیفهمند...
به راحتی قضاوتت میکنن...
به راحتی بهت تهمت میزنن....
پسره یکی از بهترین دانشگاهارو ول کرده رفتخ حوزه درس بخونه
سالهاست که دارن بهش تیکه میندازن
سالهاس ک احمق فرضش میکنن
سالهاس ک بیشعور فرضش میکنن
کارهای خوبش رو دهن بقیه رو بستن فرض میکتن ... :(
دوس ندارم دنیارو
زجرهاشو...
اذیت هایی ک میکنن
حال اون مرد رو میفهمم
حالی ک میره با اسراییل میجنگه
حال زنش رو
که فکر میکنن زن بدبختیه...
میفهمم..
میفهمم..
هی مردی که منو نمیشناسی..
هی زنی که نمیدونی برات اشکم میاد
میفهممتون
زیاد غصه نخورین
خدا هست...
خدا دوستون داره
خدا شاهد و ناظر تک تک تهمتایی ک بهتون زدن هست...
خدا همه چیزو جبران میکنه
چون خدا٬ خدا تر از اونیه ک فکرشو میکنیم
خدا تک تک دردهایی ک جبرا کشیدیم رو تنقدی جبران میکنه ک راضی بشبم
حاجی احرام دگری بند ببین یار کجاست...
دلم عاشقی میخواد...
دلم خواسته ک برم جمکران یکی دوهفته بمونم...
من کی باشم ک بتونم حضرت رو ببینم
من همین قدر ک بدونم دوسم داره و ازم راضیه فعلا برام کافیه...
ولی ایا واقعا راضیه؟
فعلا میخوام ازم دل خون نباشی....
یا صاحب الزمان برام استغفار کن...
میخوام ب خدا نزدیک شم..
کاری کن دلک یکدله بشه..
خالص
مخلص
پاک
بدون همه چیزای بد...
خدا بودن عجب چیزیه...
مراحل انتهایی عرفان
از بین میری..
میشی خود خدا...
وای از اون حدیثی ک تو چهل حدیث امام بود
من الحی الذی لا یموت الی الحی الذی یا یموت... !
رفتیم پارک بانوان
ورزش
بدمینتون
خنده
..
خوش گذشت..
دردی میکشم ک مپرس...
دلم از قضاوت و تهمت درد گرفته...
ای کاش تا جای طرف مقابل نیستیم ملامتش نکنیم
تا درکش نکردیم تو سرش نزنیم...
چه باصطلاح مذهبیایی رو دیدم ک قضاوت میکنن...
و این حرکت بین غیر مذهبیا هم شایعه. ولی از مذهبی جماعت زشت تر به چشم ادم میاد.
خدایا منو ببخش
نمیدونم.. شاید بهتره تعارف رو با خودم کار بذارم و تکلیفم رو با این قضیه یسره کنم...
من میترسم.. ذهنم مشغول به هزار جور فکره..تمرکز ندارم درست و دقیق فکر کنم..
با این کارایی که دارم، که تمرکز لازم دارن..
باید واسه گره محبا تصمیم بگیرم و معرفی نامه رو دوباره تکمیل کنم...
رساله مونده...
بحث ع
اوضاع ناجوری دارم..
کاش..
خدایا کمکم کن.. :(