عشق تو را شهید می کند...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .. ؟

عشق تو را شهید می کند...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .. ؟

احسان و محبت برنده تر از شمشیر است و زودتر انسان را شهید می کند.
اگر به احسان خدا واقف شوی عاشق ِ او می شوی و اگر عاشق شدی ، عشق تو را شهید می کند.
بهترین راه نیل به موت این است.

"حاج اسماعیل دولابی"
برگرفته از کتاب شهید محبت

موضوع ها
پیشنهادهامو ببینید :

۸ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

پوف

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ق.ظ

پدرش بستریه

مشکل قلب

بچه خواهرش دنیا اومده

مادره الان سرش شلوغه

خلاصه معلومه‌ک فعلا نمیتونه بگه


از این طرف هم ما...

چیز زیادی نمونده

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ق.ظ

امروز اولیت تجربه ی دیدن دیوار ... بود.

همونی ک خانم کریمی بهم گفته بود


 

کشف کردم ک مدل حلقم وسطش چجوریه!.



دارم به استرس های زندگی جدید نزدیک میشم


روزام ی مدل خاصیه

نمیدونم...


دلم میخواد برم کربلا یا جمکران

دلم میخواد خودمو زندونی کنم تو‌حرم...

کسی چمیدونه این چه ارزوییه....


از ذکر اهل بیت پرواز میکنه... این جذاب ترین ویژگیش


مردی میتونه منو عاشق خودش کنه ک عاشق اهل بیت باشه

یا دست کم دلش حسابی گیر کرده باشه



ظفر

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۳۰ ب.ظ



بچه خوبیه.. دوست داشتنیه و دل نشین

فطرتش خوبه و عقلش..

ارومه.. 

دز انقلابیش کمه... و از اونجا ک من ذاتا انقلابیم.. ادمای خونسرد اعصابمو خورد میکنن


بعضی لحظه ها میگم کاش ازش خوشم نیومده بودا!

بنظرم ادامه اش خوب نیست..ولی شایدم نباید زود تصمیم گرفت..

شاید انقدر خوب باشه که بشه!

ولی نع! خوب بودن کافی نیست. شباهت مهمه

اخه شباهت هم داریم .

تو دوسه مورد نداریم فقط 

قول..

چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ق.ظ

قول دادم بخونم

ولی میترسم بیدار بمونم صبح نمازم قضا شه

الان باید چکار کرد

رنج

چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۲ ق.ظ

از کارهای سخت

یا بهتر بگم از نمونه رنج های دنیا

اینه که

بدوووونی

دولتمردانت دارن چه قدم های غلطی برمیدارن

ولی زورت نرسه جلوشونو بگیری

میفهمی؟

...


باز این رنج بهتر از جهله شاید..

حدود ۴۰ درصد مردم نمیدونن چه کلاهای گنده ای داره سر مملکتمون میره

یه زمانی نمیدونستم...

حالا که میدونم.. و...

فانتزی

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶ ب.ظ

تا حدود 3 نصفه شب خوابم نبرد.. خیلی شب ناجوری بود ..

نمیدونم چم شده! سیستم خوابم به هم ریخته..


تا 30 بهمن خیلی زمان ندارم. باید 6 تا کتاب بخونم برای ازمون.


گرسنمه، نماز نخوندم، کسلم و سرگیجه دارم و تهوع!!! چه شلم شوربایی!

ناهار قرمه سبزی داریم :) 

یکی از فانتزی هام بعد از ازدواج همین قرمه سبزی درست کردنه، واقعا خیلی باحاله..

البته درک میکنم این دخترایی که قرمه سبزی بلد نیستن، استرسش زیاده!

البته منم  ک بلدم حتما یکم استرس رو خواهم داشت اگه همسرم ازینا باشه که فقط طعم مشخص و خاصی رو از غذا بپسنده! و یا از اینا باشه که غذا براش خیلی مهمه! گرچه دستپختم خوبه و معمولا تعریف میکنن از غذهام.

یکی از کارهای زنهاتوی زندگی پیدا کردن مرز خط تعادل هست. توی محبت، توی اطاعت، توی رابطه با خانواده ها. پیدا کردن قلق همسر. و چیزای مشابهش. کار راحتی نیست. زمان بره..  ولی یجا یه خانومی گفت راه پیدا کردنش همین مربا درست کردنه!!!! میگی ربط نداره؟! الان میگم. ربطش اینه که تو درست کردن مربا شما باید خییییلی دقیق باشی تا بتونی دقیقا اون زمانی ک لازمه، شعله رو خاموش کنی. وگرنه یا مربا سفت میشه یا شل! اون مرز تعادل رو باید پیدا کرد. کلا تو اشپزی این جوریه. نمک زدن.  قوام خورشت. قوام شله زرد و شیربرنج. همه شون مرز دارن.  تمرینی که توی اینا اتفاق میفته ، در دقیق شدن زن برای پیدا کردن تعادل های دیگه کمی کمک کننده ست. یعنی انگار زن رو صبور میکنه برای پیدا کردن مرز تعادل..گفتم که، زمان بره...


یکی از فانتزیام برای خونه خودم اینه که دفتر کتابم رو مبل پهن باشه، هی برم به غذا سر بزنم :|  

بچم بیاد تو کتابم فوضولی کنه :| :)

بچم اهل مطالعه بشه، البته روشنفکر به معنای بدش نشه.

دیگهههههه

فانتزیم اینه که غذاهای جدید درست کنم، بدون گوشت مخصوصا، و همسر استقبال کنه.. خداکنه زیاد اهل گوشت نباشه :|

حتما برا خونه رطوبت ساز بگیرم. اکسیژن و رطوبت خونه تنظبم باشه.مهمه

مرگ بر خورنده ی زمان!

شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ق.ظ

مثلا

موبایل رو با چسب لنت مشکی

بصورت ضربدری

بچسبونی به دیفال!!

به جرم اینکه 

نذاشت ۸ ساعت درس امروزتو بخونی



البته

سردرد داشتم واقعا.. سردرد بد

قراره روزای غیرکاری ۸ ساعت، و روزای کاری ۲ ساعت درس بخونیم

عربی

ازادی معنوی

اشنایی با قران جلد ۶

Dear God! please help me

يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ق.ظ

مثل چندین و چندین روز از روزهای این دوسه ماه اخیر، بخاطر فشاری که از نابودی خودم دارم، غرغر کردم، صدامو بردم بالا و شکوه کردم

غر زدم، خیلی جدی...

سختی زندگیمو نداختم گردن بقیه و فقط گفتم من خریت کردم که به حرف فلانی گوش دادم و شش ماه از زندگیمو مختل کردم

نمیدونم، حتی شاید حریت نبوده! شای خیر من این بوده... نمیدونم...

من توی این شش هفت ماهی که برنامه زندگیمو عوض کردم، و خییییلی افت روحی و جسمی پیدا کردم، این قدر که حتی شرمم میاد بنویسم اینجا...

من یه دختر بانشاط بودم سالها قبل، که فعال و پویا بود، اما الان داره نزدیک یکسال میرسه که من کم توان شدم. هم توان تحمل سختیای زندگیمو ندارم... هم بخاطر این حجم از ضعف روحی، مراقبت از جسمم رو هم مدتها به کنار گذاشتم... و دچار مشکلاتی شدم که حالا قابل بازگشت نیستن....... 

من واقعا زمین خوردم، دلم میخواد خدا بهم یه نگاه جدیده کنه، محکم بگیرتم و بهم قوت قلب بده، قوت قلب بده به قلبی که ضعیف شده...

دلم میخواد نبینم مشکلاتمو، بهشون راضی باشم...  دلم برای گذشته ی خودم تنگ شده... کاش من بازم رنگ خدا داشتم... کاش قوی تر بودم...


تویی ک داری میخونی.. نمیدونم کامل خوندی یا نه..  اما تو این دوره زمونه ی آلوده، ورزش کن، ورزش مهمه، خیلی مهم!