عشق تو را شهید می کند...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .. ؟

عشق تو را شهید می کند...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .. ؟

احسان و محبت برنده تر از شمشیر است و زودتر انسان را شهید می کند.
اگر به احسان خدا واقف شوی عاشق ِ او می شوی و اگر عاشق شدی ، عشق تو را شهید می کند.
بهترین راه نیل به موت این است.

"حاج اسماعیل دولابی"
برگرفته از کتاب شهید محبت

موضوع ها
پیشنهادهامو ببینید :

هر چی تو دوست داری

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ب.ظ

این حال بیتابی چیه افتاده به جونم...

نمیدونم استرس امشبه..

یا حسرت اینکه چندساله نمیتونم جایی که دلم میخواد رو برم...

یا ناراحتی از این بابت که کسی رو ندارم ...

ولی درست نیست

دیشب به س گفتم برا من بیچاره هم دعا کنید

گفت محب امام حسین ع بیچاره نیست.

میدونی ینی چی نورا/؟

ینی الان تو امام حسین رو داری.. تو محبتش رو تو دلت داری...

ینی نورا بهش توسل کن

دستتو میگیره...

خیلی شرمندم.. خیلی...

چقدر این زندگی ظرفیت داره برای گریه کردن...

میخوام با خدا قرار بذارم ک عمرمو تلف نکنم

ولی خب من احتیاج به تفریح دارم.. من گرجه کلی کار و دوست واشنا دارم

ولی تنهایی به روحم چنگ میندازه گاهی...

فشار اذیت هایی ک میکنن منو، گاهی منو به نوشتن یا خوندن هل میده

عادت کردم ب نت.. 

ولی عمل بر اساس عادت خیلی بده... 

من نمیدونم چجوری درست زندگی کنم..

هم توی تقسیم وقتم

هم توی محبت ها و روابطم با ادما

خدایا

حالا ک من میترسم قول بدم

بیا یه کار دیگه کنیم

من از تو.. رب خودم.. اله خودم

میخوام ک بحق محمد و ال محمد 

راه درست استفاده از عمرم رو نشونم بدی و روابط رو بهم بفهمونی 

که چجوری درست و خوبن و مورد پسندت

و منو موفق کنی به اونچه که دوست داری    

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی   

گفتی که به دل شکستگان نزدیکی

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ

از ظلمی که شخص الف به ب میکنه،  به شخص الف حس چندشی پیدا میکنی و چندین بار واکنش نشون میدی و خودتو هم تو چشم الف خراب میکنی...

بعد شخص ب، بخاطر یه ماده دنیایی که سرجمع دو هزار تومن هم قیمتش نیست سرت دااااااااااااد میزنه...

اینجا دنیاست...

دفه اول که داد زد قلبم درد گرفت

دفعه دوم که الان باشه.. سرم داغ شد... بغض دارم...


من واقعا تو این دنیا از خانواده و فامیل هیچی همراه ندارم... همه با من یجورایی سر آزار دارن...

جالب اینجاست یه کسایی تو زندگیم هستن که چند ده برابر یا صدبرابر یه فامیل یا خانواده، دوستم دارن... البته خود من که ارزش خاصی ندارم.. بخاطر خدا دوسم دارن... چون خدارو دوست دارن منم دوست دارن


خدایا.... پیش کسایی که خنجر تو قلبشون خورده بمون....

تو دل شکسته مون بمون

گفتی که به دل شکستگان نزدیکی  ....   ما نیز دل شکسته داریم ای دوست

معرفی نامه محیای محمد و خواب

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • نورا ..

دلهره

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ب.ظ

دلهره دارم برا امشب...

حال جسمیم هم خوب نیست...

امیدوارم بد از ظهر خوابم بره تا شب سرحال تر باشم...

نمیدونم چکار کنم... دلهره دارم...

فردا شب هم

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ

در راستای کسی که بهم گفت جونگیر نشی دعا کنی عاشق شی..

عزیز تاج سری فرمودند حتما دعا کنین


و همچنین اونهایی که انشاالله خدا بهشون توفیق بده.. قصد کنن شب های بین رو هم قران بسر بگیرن.. ممکنه حتی دیشب شب نوزدهم بوده باشه.. و اگر اینجوری باشه، یعنی بجز امشب که شب و بیست و یکم حساب کردن، ممکنه فردا شب شب بیست و یکم باشه. بین مراجع اختلافه...


کسایی که دارن از اینجا رد میشن دو تا نکته : حرفمو از رو هوا نمیزنم. و اینکه اگر نوشتارم به هم ریخته ست و اصلا ادبیات توش درست رعایت نمیشه مال اینه که کلا تو این وب نمیدونم چرا قصد رسمی نوشتن ندارم و فقط میخوام بنویسم اون چه که تو ذهنمه..و همچنین حوصله ندارم... ببخشید خلاصه!

جوشن کبیر

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۰ ق.ظ

کاش الان توانم میکشید بشینم جوشن کبییر بخونم بصورت علمی!

ک فردا شب کمتر خجالت بکشم!

بعضی از فرازهارو معنای لفظیش رو نمیدونستم

و کتابی هم ک دستم بود هم معنی نداشت کلا 

:|

بالاخره تمت

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۷ ق.ظ

ساعت 1 و نیم نیمه شبه

معرفی نامه تمام شد به حول و  قوه الهی

:|



هنوز!

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۷ ب.ظ

 عارضم خدمتتون که هنوز معرفی نامه تمام نشده...

شب سختیه امشب

و من برا فردا شب دلهره دارم...

همیشه دقیقه 90 بودم

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ

ساعت داره 7 میشه هنوز معرفی نامه رو ننوشتم بدم

آش شله قلم کار شدم

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۳۵ ب.ظ

حس های متناقض و مختلف زیادی دارم. از طرفی نمیدونم برم تو پروژه س یا نه.

نمیدونم کسی رو بفرستم واسش کار کنه یا نه!  فک نکنم قبول کنه اصلا. ادم معتمد و حرف گوش کن میخواد.

نمیدونم موضوع گروه خودم چیه! احتمالا روشنگری و حقانیت و سیاسی و اینا! ولی میترسم . اعصاب میخواد.

نمیدونم قالبهای کاریم چیه!

نمیدونم مرکز چی میشه و کار من چی میشه!  روزه دست خداست. 

نمیدونم از س درخواست پول کنم یا نه! الان بعیده بتونه جور کنه... بازم روزی دست خداست... شاید طلا فروختم..

نمیدونم چه خاکی سرم کنم!

نمیدونم برم قران بخونم/جوشن بخونم/روضه گوش بدم/خودمو بزنم...

نمیدونم

فقط میدونم خیلی گیجم.. و خیلی عقبم..