مهر تابان !
امروز رفتم کتاب خونه
قسمت بود که برم یکم کتاب بخونم.. مطمئنم. آخه امروز اصلا مال خانوما نیست. منم رفته بودم کتابای قبلی رو پس بدم ولی دیدم سالن مطالعه خالیه، خلاصه موندم تو سالن و یذره کتاب خوندم.
مطالبی راجع به ورزش از نگاه اسلام.
جالب بودن. با خودم فتم بخونم بلکه کلام معصوم که زنده کننده قلبه، روم اثر بذاره و من بالاخره بتونم مداوم ورزش کنم.
فعلا که مدتیه به یذره پیاده روی میکنم...
تو فکرم که یه تصمیم بگیرم درباره "نوشتن"
فایل های صوتی استاد فرحانی رو هم امروز گرفتم بحول و قوه الهی..
امروز یه کتاب شبهات تو کتابهای مسجد دیدم. مال وزارت اسلامی آل سعود!! زبانش فارسی ما نبود.
ولی حسم میگفت کتاب ضاله ست. خواستم برم بدم به کتابخونه مسجد. ولی به دلیلی نکردم این کارو
بجاش گذاشتمش ته اون پایین کمد! :| که بعیده کسی بخونتش! امیدوارم چیزی از وظیفم کم نگذاشته باشم!
یکم هم کتابارو گشتم و چندتاشو گلچین کردم و گذاشتم تو معرض دید، بلکم یکی ببینه و بخونه و معرفتش بیشتر شه..
استاد میگفت از کارای کوچیک هم نگذرید..ممکنه همون ادمو نجات بده.. منم تو مسجد دیدم حس قران خوندن و اینها ندارم.. رفتم کتابارو مرتب کنم.. و بعد این ایده گلچین کردن کتابا اومد تو ذهنم... این حرف استاد معمولا زیاد تو گوشم صدا میکنه.. که فکر نکنی یه کاری کوچیکه و انجامش ندی... همون کوچیکه ممکنه پیش خدا بزرگ باشه... البته اینجوری هم نباشه که کلا ما دیدمون کوچولو باشه و نخوایم کارای بزرک بکنیم، نه. ولی یه وقتی ادم کار مهمی نداره.. خوب همین کارای کوچک میتونه تو چشم خدا بیاد ... نمیدونیم که...
امروز داشتم فکر میکردم به این تمرکزهایی که مدتیه ندارم .. و پراکندگی ذهنم.. و اینکه میشد از اون راه حل (لا..) استفاده کرد. ولی هنوز اراده برا نوشتن متن رساله ام ندارم.. نمیدونم چرا اینجوری شدم.. و اگر با همین وضع برم سر کار حقوق کارشناسی بهم نمیدن :| باید زودتر تمومش کنم.. اما واقعا نیاز به کمک دارم....
هنوز ی حرفایی مونده.. ولی بسه...
+ سلام/کلا آدم مشکل داری هستن. با اکثر اطرافیان مشکل دارن. با من هم دارن به دلایلی..
- ۹۴/۰۴/۲۰