از خودم 2
شاید یکی پست قبل رو بخونه با خودش بگه خب من که اصلا نه بهم پیشنهاد کار میشه نه اصلا عرضه دارم و ....
ولی این تفکر اشتباه محضه... چون کسی که بخواد واقعا خدمتی بکنه، اگر خدا بخواد همه چی جور میشه.. تو متن قبل هم نوشتم که من اصلا فکرشو نمیکردم یه زمانی اینجوری بشم... اصلا فکرشو نمیکردم... من نه با فرهنگی کارها آشنا بودم.. نه چیزی بلد بودم.. نه آدمای سازمانی منو میشناختن... هیچی...
ولی حدود یکی دوسال هی کم و بیش تلاش کردم... مطالعه کردم... فکر کردم... کارهای مسخره و کوچیک فرهنگی رو هی خواستم استارت بزنم و به بن بست خوردم...هی مسائل فرهنگی رو با خودم و دیگران تحلیل کردم... تا با خواست خدا راهی برام باز شد...
همه این تلاش های من هیچی نبودن.. خواست خدا بود که خواست من اینجا باشم...
ولی بودن تو جبهه جهادی توفیق میخواد. باید التماس کرد به درگاه خدا... من التماس کردم! گفتم میخوام یه کاری واسه امام حسین بکنم..
گفتم یا امام حسین اجازه بده برات یه کاری بکنم...
نباید خیلی برای "من"هامون این قدر دنبال لذت باشیم... زمان های عمر ما فقط مال عبادت های خاص نیست. جهاد هم از ایات قرانه. قران خوندن مال چیه؟ ! باید دقیق فکر کرد و عمیق شد توی معارف. قران میخونیم که بفهمیم خدا چی گفته.. خب حالا فهمیدیم خدا گفته باید جهاد کرد... فرضا فهمیدیم که کشورمون و حتی بقیه کشورهای مسلمان و حتی کل دنیا در جنگ فرهنگی هستن، حالا باید چیکار کرد؟؟ بریم امامزاده زیارت؟ یا بشینیم یه فکری کنیم برای جنگ و جهاد؟
میدونم منو متهم میکنن به اینکه فکرت زیادی تو کارای فرهنگیه... ولی این قضاوت اشتباهه... تهمته. چون اگر اینجوری بود ..... دلیلشو توضیح نمیدم.
تو پست بعد چیزی درباره شهید خرازی مینویسم ... که حجت بر همه کسایی که شهدا رو دوست دارن ولی پا تو میدون جنگ نمیذارن تموم شه
- ۹۴/۰۴/۱۸