عشق تو را شهید می کند...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .. ؟

عشق تو را شهید می کند...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .. ؟

احسان و محبت برنده تر از شمشیر است و زودتر انسان را شهید می کند.
اگر به احسان خدا واقف شوی عاشق ِ او می شوی و اگر عاشق شدی ، عشق تو را شهید می کند.
بهترین راه نیل به موت این است.

"حاج اسماعیل دولابی"
برگرفته از کتاب شهید محبت

موضوع ها
پیشنهادهامو ببینید :

۱۵ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بعد از سفر

شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ب.ظ

سرماخوردم

تب دارم

تحقیق دارم برای چهارشنبالا

الان یادم اومد ک هفته بعدیش باید تحویل بدم

البته بهرحال کار این تحقیق زیاده و باید وقت بذاری قشنگ

استاد کار دقیق میخواد و نمیتونی معادل سازی عبارات و شرتی پرتی بدی!!


از مزایای استاد مخ و باهوش داشتنه!



استخاره یعنی طلب خیر

شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۱ ب.ظ

حالا که دیدم چجوریه

خوشحالم که باهاش ازدواج نکردم

خوشحالم که برداشت غلطی دربارم کرده بود.

من عاشق این بخیر شدن هایی هستم که خدا میده بهم..


از خدا استخاره کردم(طلب خیر، نه تفال)

خدا هم خیر رو گذاشت جلو راهم


عکسهای پروفایل ادما هم داستانیه ها.. 

بهش نمیومد.. 


هرچند من خیلی باور نکرده بودم اون ظاهر مظلوم رو


خدایا شکرت

mrym

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ

عزیزم..

دوست دارم

حسین ع..رحمت الله الواسعه

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ق.ظ
نمیدونم از چی بنویسم... 
این روزا بیشتر تو کانال و اینستا پست میذارم...
البته خب اونجاها کارکردش متفاوته کلا برام

خیلی وقته که توی کنترل ساات و روزها و هفته ها مستاصلم
ولی خداروشکر...که امشب تونستم یکمی برنامه ریزی رو پیش ببرم.. خیلی کم
ساعد 10 شب تصمیم گرفتم برنامه ریزی کنم! برای تا اخر شب!!!

و برنامه نوشتم، برنامه ای ک حال بی حوصلمو دووم بیاره... 
خداروشر موفق شدم و 90 درصد برنامه اجرا شد.. 
البته خیلی کوتاه بود ولی برای من که این همه مدت نمیتونستم هیچ کار بدردبخوری و انجام بدم خیلی خوب بود
خوشحالم که میبینم ((میییشه))

شنیده بودم که برنامه ریزی باید متناسب با خود ادم باشه... حالا عمیق تر درکش میکنم.. 
یه زمانی تایم کارهایی که باید انجام میشد حتی 2 ساعت مینوشتم!! ولی خب الان باتوجه به شرایط روحی روانی و عادات بد جدید، برنامه هام هر کدوم نیم ساعته.. نیم ساعت با 10 دقیقه میونش که به کارایی مثل چک کردن گوشی و اب خوردن و میوه خوردن و یه دوری تو خونه زدن میگذره...

هه .. برای چیز دیگری برگشته بودم... میخواستم از فضای دیگه ای بنویسم... ولی خب این وبلاگ کلا بناش بر از خود نوشتن ها شده.. 

خدایا... توی قلبم یجور گشایش حس میکنم....
یه مدلی که دلم میخواد دعا کنمبچاهای وبلاگی.. دخترا .. پسرا.. امشب، یجوری دوباره و هزار باره خاص نگاهشون کن... دسشتشونو بگیر... اونایی که خسته ان... اونایی که تنهان... اونایی که درگیر گناه شدن... خدایا.. تو که دوسشون داری..

بچاها .. یه سر به مفاتیح بزنین... 
خدا صدای ما جوون ها رو هم خووب میشنوه....
تا بزرگ تر نشدیم باید بچسبیم به خدا...

خدایا ببخشمون... همه گناهامون رو... گناهایی که فکر میکردیم اگ این گناهارو نکنیم خیلی سخته زندگی! گناهایی که توجیه کردیم... گناهایی مختلف.. 
خدایا من یقین دارم... تو خیییییلی بزرگوارتر از این حرفایی... 
تو همون خدایی هستی که حر دوست داری.... مجید سوزوکی داری... «جوان نباش» داری... اره تو همچی خدای رحمان و رحیمی هستی...

خواب پناهیان-مهدویت 5 بهمن

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • نورا ..