نمیتونم حالمو کنترل کنم.....
بهش میگم خیلی وقته فقط با امام حسین حالم خوب میشه
میگه خوبه...
ولی خیلی سخته... خیلی بیش از اون چیزی که بشه نوشت سخته...
مگه همه چیزای اینجوری معنوی به همین راحتی خوبه؟ به یه حالی کشیده شدم که نه میتونم بی حسین زندگی کنم، و نه حتی میتونم خیلی به این وجود با آسودگی نگاه کنم و یادش کنم... وجودم به تلاطم میفته.... بعضی مداحیا دیوونم میکنن... شبا که حالم بد میشه، مداحیشو گوش میدم، دییییوووونه میشم....
تویی که داری میخونی... تورو قسم به اونی که دوست داری فکر نکن خوب و راحته... خیلی سخته همون چیزی ک موجب آرامشته و تنها دلخوشی زندگیته، همون هم تورو روانیت کنه و دیوونت کنه....
یادته شب اخر تو مشهد... حالم بد شد و نوحه گذاشتم، بعد دیدم حالم باز داره بدتر میشه، قط کردم... یادته اومدی کنارم نشستی... انگار مستاصل شده بودی نمیدونستی چجوری باید منو جمع کنی توی اون حال....
دلم برای خودم تو روزای محرم میسوزه... میدونم آتیش کرفتم... چجوری طاقت بیارم... چجوری تو خونه طاقت بیارم....
دارم دیوونه میشم... ینی فکنم شدم...
- ۹۵/۰۶/۱۴